سلام دوستان!نمیدونم بعد از دیدن پست امروز چه تصوری پیدا خواهین کرد اما اگر بخوام توضیحی بدم اینه که کشورهای خارجی لطف کردن و برای مسلمان ها لطیفه ساختن که به عقیده من هیچ شباهتی به لطیفه نداره و تنها شان یک مسلمان رو زیر سوال بردن!
من هیچ وقت متوجه نشدم چرا توهین به دیگر ادیان ممنوعه اما هر شخصی از هر جای دنیا اجازه توهین به مسلمان ها رو داره!
ادامه مطلب...
سلام دوستان!
من تازه دیشب از اتفاق وحشتناک آذربایجان خبردار شدم.
وای وقتی تصاویر پس از زلزله رو در اینترنت دیدم خدا میدونه چه حالی شدم!
از خداوند میخوام که به تمامی بازماندگان این حادثه صبر عطا کنه
امیدوارم بلایی که سر مردمان عزیز بم اومد دوباره برای آذربایجانی های عزیز تکرار نشه که هنوزم با گذشت این همه سال میبایست توی خاک زندگی کنن
امیدوارم که بازماندگان هر چه زودتر سلامتشونو به دست بیارن و رفتگان هم در رحمت خداوند منان جاودانه بشن.
شب قدر است بیا قدر بدانیم کمی
خانه دل ز گناهان بتکانیم کمی
شعله افتاده به ملک دلم از فرط گناه
دوست را از دل این شعله بخوانیم کمی
روح را صیقل آیینه دهیم از دل و جان
آه را تا ملکوتش برسانیم کمی
عهد بستیم و شکستیم بسی کاش! که ما
بر سر عهد وفادار بمانیم کمی
پوشه از بار گناهان شده پر حجم بیا
رمضان است به آتش بکشانیم کمی
نگذاریم زبانه بکشد دوزخمان
بنشینیم و به اشکش بنشانیم کمی
بنشانیم نهالی به امید ثمری
چشمه از چشم به پایش بدوانیم کمی
و ارادت بنماییم و بگوییم " الغوث "
ناله را تا به فلک باز رسانیم
#####################################
دوستان شب های قدر رو به تمامی شما عزیزان تسلیت میگم التماس دعا
نور را پيموديم، دشت طلا را در نوشتيم افسانه را چيديم، و پلا سيده فكنديم كنار شن زار، آفتابي سايه بار، ما را نواخت. درنگي كرديم . بر لب رود پهناور رمز، روياها را سر بريديم . ابري رسيد، و ما ديده فرو بستيم . ظلمت شكافت، زهره راد يديم، و به ستيغ برآمديم . آذرخشي فرود آمد. و ما را در نيايش فرو ديد . لرزان، گريستيم . خندان، گريستيم . رگباري فرو كوفت : از در همدلي بوديم . سياهي رفت، سر به آبي آسمان سوديم، در خور آسمان ها شديم . سايه را به دره رها كرديم . لبخند را به فراخناي تهي فشانديم . سكوت ما بهم پيوست، و ما ماشديم . تنهايي ما تا دشت طلا دامن كشيد . آفتاب از چهره ما ترسيد . دريافتيم، و خنده زديم . نهفتيم و سوختيم . هر چه بهم تر، تنها تر. از ستيغ جدا شديم : من به خاك آمدم، و بنده شدم . تو بالا رفتي و خدا شدي .
رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا
از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا
نازم آن دوست که با لطف سلیمانى خویش
پله از سلسله دیو دعا کرد مرا
فیض روحالقدسم کرد رها از ظلمات
همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا
من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى
لایق مکتب فخر النجبا کرد مرا
در شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او
من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا
دست از دامن این پیک مبارک نکشم
که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرا
زین دعاهاست که با این همه بىبرگى و ضعف
در گلستان ادب نغمه سرا کرد مرا
هر سر مویم اگر شکر کند تا به ابد
کم بود زین همه فیضى که عطا کرد مرا
التماس دعا